الساالسا، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

در انتظار السا❤❤◕ ‿ ◕✿

عشق من این هفته میاد

دخترک نازم هفته دیگه میاد تو بغلم. بابایی واسه دیدنت لحظه شماری میکنه اما من واسه روزایی که تو دلم بودی دلم تنگ میشه.واسه تکون خوردنات که مث ماهی تو دلم شنا میکردی. تو دلم که بودی خیلی دختر خوبی بودی،اصلا اذیتم نکردی شایدم من اذیتت کردم که تا ماه آخر میبردمت سر کار میدونم که بعد تولدت هم دختر خوبی میباشی . ن میدونم چه شکلی هستی شبیه منی یا بابایی،ظریفی یا تپلو،سفیدی یا سبزه نمکی من،هر جوری که باشی دخمل مایی منو بابایی عاشق دختر خوشگلمونیم.همیشه پیشتیم و مراقبت.با خیال راحت بیا پیشمون مامان و بابا منتظرتن. ...
18 شهريور 1394

اتاق دخترک نازم

سلام این عکس های اتاق دخملی منه  من و بابا جون تا اومدنت لحظه شماری می کنیم  اینم لباسای خوشگلته این ست سلیقه ی بابا جونیه عزیز دل مامان کی به دنیا میای تا دستای کوچولوت رو ببوسم  خاله ها ثانیه شماری می کنن تا تو بیای. فرشته کوچولوی من چند روز پیش برات سیسمونی گرفتیم خیلی خوش گذشت  همه چیزای خیلی خوشگلی  واست خریدن دست همشون درد نکنه         اینا هم کفشای کوچولوی نازتن  اینا پنس های با مزتن که باید یه روز به موهای خشگلت بزنمشون...
13 شهريور 1394

دوازده هفتگی عزیز دل مامان و بابا

اون روز چقدر خانم دکتر اذیت کردی تا اینکه چرخیدی و خانم دکتر تونست این عکسو بگیره.بابایی هم کلی قربون صدقت رفت که دخترم ناز داره.روز شماری میکنم واسه روزی که عکسای سه تاییمونو بذارم. ...
22 خرداد 1394

زمانی که تو یه رویان بودی

  اولین باری که صدای قلب کوچولوتو شنیدم توی شش هفتگیت بود.اون موقع تکون نمیخوردی و تنها راه ارتباطی منو دختر کوچولوم شنیدن صدای قلبت توی سونوها بود که نوید سالم بودنتو میداد.هر موقع دلم واست تنگ میشد میرفتم سونو تا صدای قلب تو رو بشنوم.مامان حاجی اجازه نمیداد برم به خاطر اینکه فکر میکرد سونوی زیادی ضرر داره اما حالا که توی هفته های بیست و هفتم با تکون خوردنات داریم حال میکنیم.تو هم حسابی شیطون شدی جوجه کوچولوی من. ...
22 خرداد 1394